5 درس کلیدی از کتاب «رهبران آخرین غذا را می‌خورند»

رهبران آخرین غذا را می‌خورند 04 اسفند 1399 610 بازدید

هیچ شرکتی بدون رهبری الهام بخش که کارمندان را به نوآوری تشویق می‌کند و فضای کار مثبتی را فراهم می‌کند، نمی‌تواند مانند گوگل، آمازون و فیس بوک موفق باشد. جایی که همه تیم‌ها به یکدیگر اعتماد دارند و برای رسیدن به اهداف مورد نظر با یکدیگر همکاری می‌کنند.

به رغم اهمیت اعتماد سازی بین تیم‌های مختلف در شرکت، بسیاری از شرکت‌ها به دلیل عدم وجود رهبری الهام بخش شاهد درگیری بین تیم‌ها از یک طرف و بین اعضای همان گروه از طرف دیگر هستند.

به منظور جلوگیری از این امر و ایجاد یک فضای کاری که اعتماد و همکاری را در بین همه کارمندان فراهم کند، سیمون سینک برای رهبران در کتاب خود «رهبران آخرین غذا را می‌خورند» چندین نکته مهم ارائه می‌دهد

پنج  درسی که می‌توان از این کتاب گرفت

1- جو اعتماد را در شرکت ایجاد کنید

برای تحقق  جو اعتماد به کارهای غیرممکن و خارق العاده نیاز نیست. تمام کاری که یک رهبر برای ایجاد جو اعتماد در شرکت خود باید انجام دهد بیان حقیقت و مراقبت از کارمندان خود است و اعتماد به طور خودکار بین همه ایجاد خواهد شد.

رهبر جهت شرکت را تعیین می‌کند و رفتار او نقش اساسی در موفقیت یا شکست شرکت او دارد.

دروغگویان و افراد خودخواه متناسب با رفتارشان محیطی را درموسسات خود ایجاد می‌کنند و به عنوان مثال ریچارد فولد، مدیرعامل سابق «لمن برادرز»  در زمانی که بانک در حال ورشکستگی بود پاداش‌های بزرگی می‌گرفت.

2- تمرکز بر اهداف بلند مدت

اکثر افراد برای مدت محدودی نقش‌های رهبری را بر عهده می‌گیرند  که باعث می‌شود آنها تصمیمات کوتاه مدت بگیرند. با این حال، تمرکز روی اهداف کوتاه مدت هیچ منفعتی برای سازمان نخواهد داشت، اما برعکس، اگر استارت آپ‌ها یا فناوری‌های جدید ظهور کنند و کل صنعت را متحول کنند، باید انجام شود.

بنابراین، مهم است که رهبران هر تصمیمی می‌گیرند که به آینده فکر کنند وتصمیماتشان بر پایه نگاه بلند مدت بوده و فقط به چند ماه یا چند سال آیند معطوف نباشد.

3- از روش جک ولش خودداری کنید

اگرچه جنرال الکتریک با هدایت جک ولش مدیر عامل سابق خود موفقیت‌هایی کسب کرده است، سایمون توصیه می‌کند رهبران کتاب وی از روش ولش پیروی نکنند.

- سیمون معتقد است که روشی که ولچ استفاده می‌کرد و در ان به مدیران اجازه می‌داد کارمندان را در گروه خاصی طبقه بندی کنند  در واقع به ایجاد وضعیت ناامنی کمک می‌کند. به عبارت بهتر این امر باعث می‌شود تا مدیران و کارمندان فقط در کوتاه مدت فکر کنند به فکر خودشان باشند که هر دو در دراز مدت به شرکت آسیب می‌رساند.

4- تأمین استقلال کارمندان و مدیران

نقش رهبر در قرن بیست و یکم در مفهوم سنتی خود که مبتنی بر کنترل و کنترل است، دیگر در رهبری نشان داده نمی‌شود. برعکس، رهبر اکنون کسی است که کارکنان را الهام می‌گیرد، تشویق و آموزش می‌دهد، به طوری که آنها می‌توانند هر موقعیتی را به تنهایی و بدون نیاز به آن کنترل کنند.

رهبران موفق می‌دانند که توسل کارمندان به آنها در همه امور فرصت‌های زیادی را برای تیم و شرکت از بین خواهد برد، بنابراین رهبر موفق علاقه مند است تا به هر کارمند آموزش دهد تا تصمیمات سریع و مستقل از مدیر خود را بگیرد.

5- آموزش کارمندان به جای اخراج آنها

سیمون در کتاب خود به رهبران توصیه می‌کند که با کارمندان خود به عنوان "دارایی" های غیر قابل تعویض رفتار کنند، این نشان می‌دهد که رهبر باید به جای اخراج هر کارمند ضعیف، به دنبال فرصت‌هایی برای افزایش و بهبود عملکرد هر تیم باشد و در آموزش کارمندان سرمایه گذاری کند.

منبع: lakshvaswani.com